گمان مبر که به پایان رسید کار مغان


هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است

چمن خوش است ولیکن چو غنچه نتوان زیست


قبای زندگیش از دم صبا چاک است

اگر ز رمز حیات آگهی مجوی و مگیر


دلی که از خلش خار آرزو پاک است

به خود خزیده و محکم چو کوهساران زی


چو خش مزی که هوا تیز و شعله بی باک است